سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام جدید

دیگه وقت تنهایی و خستگی رسیده. خسته ی انتظارم. دیگه طاقت ندارم. فکرش عذابم میده وقتی می بینم تویی که واسم تنها مکملی و در کنارم نیستی. چی کار کنم؟ چی کار می تونم بکنم؟ چقدر فکر تو توی سرم باشه و شبا رو به خاطر تو سحر کنم و صبح تا شب و با این امید سر کنم که شاید شب خوابتو ببینم.

مگه من چقدر جون دارم؟ دیگه نفس کشیدنم برام سخت شده. برا خودم متاسفم که هیچ کس و ندارم که درکم کنه و نگه تو هیچی نیستی. همه همین و می گن. یعنی واقعا توی این همه آدم که دور من هستن هیچ کس نیست که واسه خودش یه شخصیت اسطورهای یا عزیز داشته باشه که واسش عزیز باشه؟ پس این همه آدم که می گن ما عاشقیم، عاشق چین؟ پس چرا هیچ کدومشون نمی تونن آدم و درک کنن؟

نمی دونم چرا دارم این حرفارو می زنم. الان که دارم مینویسم ساعت 12 شبه من دارم دعا می کنم وقتی می خوابم خواب تو رو ببینم.